۱. خب بالاخره کارتموم شد و به خاطر فشار رسانه ها اگه می خواستیم سرکار بریم هم نمی تونستیم. اینه که امروز  اولین روز قرنطینه منه. البته باید خدمتتون عرض کنم که ۴عضو دیگر خونواده بیست و پنجمین روز از قرنطینه شونو سپری میکنن. به خصوص الی جون که حتی برای پیاده روی گاه گاه یا خرید مایحتاج هم بیرون نرفته.

۲. موسسه یه کتابخونه کوچیک داره که خودم باهاشون کار می کنم و رده بندی و ثبت شونو انجام میدم. برای گذر از این قرنطینه و سرگرمی امیرحسین و هم این که خودم با محتویات کتاب ها آشنا بشم حدود ۶۰تا کتاب آوردم خونه و به امیر گفتم در ازای هر کتابی که بخونه ۲۰۰۰تومن بهش پول می دم. البته قرار شد اسم کتاب هایی که می خونه یادداشت کنه و بعد از تموم شدن این وضعیت باهاش تصفیه حساب کنم. بچه ام از اون روز داره عینهو لودر کتاب می خونه. اصلا یه وضعی. من حساب کرده بودم حداکثر شصت تومن میشه در نهایت ولی داره دوبرابر میشه. هیچی غلط کردن رو برای این مواقع گذاشتن دیگه. بر همین اساس بهش می گم: داداش داری جوری کتاب می خونی که از موجودی من میزنه بالا. فک کنم باید کتابی هزار باهات حساب کنم.

میگه: مگه همیشه بهم نمی گی وقتی حرفی می زنی پاش وایسا و عملیش کن. خب خودتم عملیش کن دیگه، جر نزن.

میزان فلاکتم رو می تونین تشخیص بدین یا بازم شرح بدم؟

در این مورد این نکته رو که از قول آقای مایکل سندل نویسنده کتاب" آنچه با پول نمی توان خرید" هست رو بخونید:

"پول دادن به بچه برای این که کتاب بخواند، ممکن است او را کتاب خوان کند، ولی در ضمن به او یاد میدهد که کتاب خواندن را مثل تکلیف درسی، کاری زورکی ببیند نه کاری ذاتا لذت بخش"

خب آقای سندل درست می گه. ولی اولا من از اول نمی دونستم قراره انقدر پیاده شم و ثانیا الان یه شرایط حاده و بچه ها تو خونه دیوونه میشن. و در همچین شرایطی معمولا حوصله انجام هیچ کاری ندارن جز بیرون رفتن! 

اینه که برای شرایط فعلی اصلا چیز بدی نیست‌. فقط اگه خواستین امتحانش کنین به هر کتاب هزار تومن اختصاص بدین

۳. این روزا دارم کتاب"آنچه را پول نمی توان خرید" رو میخونم. خیلی خوب و عالیه و یه دید نسبتا عالی از شرایط اخلاق در بازار بهم میده. پیشنهاد می کنم بخونیدش.

۴. یوگا خیلی خوبه برای این که کمی بدنامونو کش و قوس بدیم و از این کرختی دربیایم. به خصوص اگه آپارتمان نشین هستین

۵. Re:zero رو دیدم. لعنتی خیلی خوب بود. چقدر قسمت ۸ به دلم نشست. اونجایی که لیا سر سوبارو رو روی زانوهاش میذاره و آرومش میکنه‌. سکانس معنی داری بود. همه مون به همچین آدمی نیاز داریم.

۵. داشتم دنبال دفتر می گشتم برای این روزای تو خونه موندن که به یکی از شعرای الی جون برخوردم. تابستان شهرام ناظری کنسرت داشت. اول قرار شد الی جون بره. براش بلیط گرفتم اما بعدش حس کردم حیفه چهره شو موقع شنیدن موطیقی زنده نبینم، چون عمیقا لذت میبره. 

بعدازظهر برای خودم بلیط گرفتم اما نشد که کنار هم باشیم و رو دلم موند. اما اون شب یه شعر عالی گفت که اجازه نداد همه شو اینجا بنویسم. فقط یه قسمتشو میذارم. راستش وقتی خوندمش خیلی به دلم نشست. انگار داشت حالمو توصیف می کرد نه حال من به تنهایی. فکر می کنم همه دخترا وقتی عاشق کسی میشن رفتار مشابه دارن. همون طور که همه دخترا در همه جای دنیا وقتی رها میشن یه رفتار مشابه دارن.

۶. کتاب" من یک گَوزن بودم" یه کتاب فوق العاده عالیه برای بچه ها. رنج سنی هم ۷تا۱۲سال. به شدت به دلم نشست وقتی خوندمش. درباره مذمت شکار حیواناته و عجیب غمین و دلنشینه. حتما بعدا بخرید و هدیه بدین به بچه ها. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Matthew توالت فرنگی تاشو آسانا(نمایندگی اصلی) Timothy سرور اختصاصی آمریکا امنیت سایت علم با ارزش HAPPY BIRTHDAY MAHSA پول و دیگر هیچ معبر سایبری بیت الشهدا